راجر بارلتون(Roger Burlton) طی تجربیاتی که از کمک به سازمانهای مختلف در سراسر جهان برای توسعه و اجرای برنامههای مدیریت فرآیند کسب و کار (BPM)شان به دست آورد، هم نمونههایی ناامید کننده از BPM مشاهده کرده است و هم مثال های بسیار خوبی که در آنها BPM به خوبی اجرا شده و به بهبود عملکرد پایدار منجر گشته است. او مشاهدات خود راجع به شیوهها و اصول را ترکیب کرده و مجموعه ای از اصول به دست آورده که تفاوت بین موفقیت و شکست را نشان میدهند. این اصول میتوانند رویکردی برای اجرای موفق BPM باشند و مدیریت پایدار دارایی های فرآیند سازمان را تضمین نمایند.
مقدمه
در 24 ماه گذشته، من در شش قاره و با ده ها سازمان کار کرده و به آنها در توسعه و اجرای برنامه های BPM کمک نمودهام. این سازمان ها شامل طیف گسترده ای از صنایع، از جمله صنایع نیازمند به منابع سرمایه بر، تولید و توزیع، خدمات به مشتری، امور مالی و سازمان های دولتی میباشند. من نمونه های ناامید کننده زیادی از مدیریت فرآیندهای کسب و کار مشاهده کرده ام. اما در عین حال نمونه هایی بسیار خوب را نیز دیده ام که توانسته اند با اجرای موفق BPM ، عملکرد بهبود یافته و پایداری را ارائه دهند. در این بین رویکردهای جایگزین بسیاری را مشاهده نموده و رویه ها و اصولی را یافتم که تفاوت بین شکست و موفقیت را مشخص میکنند. این مشاهدات در مجموعه ای از اصول ترکیب شده که میتواند رویکردی برای اجرای موفق BPM در سازمان باشد. در این مقاله ده اصل بیان شده است که سازمان هایی که دارای تجربه اجرای موفق BPM بودهاند، از آنها پیروی مینمایند.
- BPM یک استراتژی کسب و کار برای دستیابی به بهبود عملکرد و پایداری کسب و کار است.
هر سازمانی که توانسته به نتایجی خوبی در اجرای موفق BPM دست یابد، از BPM برای بهبود عملکرد خود در دستیابی به یک یا چند هدف استراتژیک استفاده نموده است. تیم های موفق BPM هرگز از اهداف استراتژیک عملکرد چشم پوشی نمیکنند و از این محرک ها استفاده میکنند تا به مدیریت نشان دهند که BPM قابلیتی نیست که فقط “داشتن آن خوب است”. آنها میدانند که برای نشان دادن موفقیت، نتایج قابل اندازه گیری مورد نیاز هستند و از برخی معیارهای زیر برای نشان دادن موفقیت های خود استفاده مینمایند.
- کم هزینه تر نمودن کار.
- حرکت به سوی درآمد بالاتر و سهم بازار بیشتر.
- عرضه سریعتر محصولات و خدمات به بازار.
- نگه داشتن محصولات و خدمات در بازار به مدت طولانی تر.
- به وجود آوردن بهبود عملکرد مداوم.
- ایجاد محصولات و خدمات جدیدی که انعطاف پذیرتر بوده و تغییر و حفظ آنها آسان تر باشد.
شکل زیر برخی از نتایجی را نشان میدهد که بهبود عملکرد باید آنها را به دنبال داشته باشد.
- BPM مکانیسمی برای اطمینان از قابلیت ردیابی عملکرد کسب و کار است.
سازمان هایی که دارای تجربه اجرای موفق BPM هستند، از سطح استراتژی شروع نموده و از توسعه توانایی ها به طور جداگانه و مستقل پرهیز مینمایند. توسعه اهداف استراتژیک به نحوی که ماموریت، چشم انداز، اهداف و مقاصد در آن مشخص باشند امری متداول است. اما سازمان های موفق این موارد را به صورت زیر مجموعهای از استراتژی ها و برنامه های یکپارچه و قابل کنترل ترجمه میکنند که تغییراتی را در حوزه های مرتبط، از جمله اطلاعات، سازماندهی و فناوری به وجود میآورند. در این میان نیاز اساسی این است که شاخص های اندازه گیری به شیوه ای قابل ردیابی و قابل گزارش دهی به سمت پایش فرآیندهایی سوق پیدا کنند که به اهداف استراتژیک کمک مینمایند. سازمان ها ممکن است از کارت های امتیازدهی وزن دار استفاده کنند و یا از آن استفاده ننمایند، اما این سلسله مراتب فرآیند است که ساختار گزارش عملکرد را سازماندهی مینماید. نتیجه این امر آن است که سرمایه گذاری سازمان ها برای ایجاد تغییرات مورد نظر، میتواند به کمک نتایج عملکرد بالقوه و قابل ردیابی هدایت شود. اجرای موفق BPM بهترین راه برای پیوند اهداف استراتژیک به یک برنامه یکپارچه برای تغییرات چند بعدی است. شکل زیر تصویر اتصالات متقابل را از استراتژی به پروژه ها و برعکس نشان میدهد.
- BPM مکانیسمی برای اطمینان از هم ترازی و هماهنگی کلیه اقدامات و قابلیت های مورد نیاز سازمان است.
واضح است كه سازمان های مدرن با عناصر بسیاری روبرو هستند كه باید با هم کار کنند تا سازمان بتواند کارایی داشته باشد. اما غالباً به هماهنگی میان این عناصر توجه نمیشود. سازمان های پیشرو که اجرای موفق BPM را در کارنامه خود دارند، به این خلا توجه نموده و از فرآیندهای کسب و کار به عنوان وسیله ای برای ادغام و تراز نمودن موارد زیر استفاده مینمایند:
- استراتژی ها
- عملکرد
- فن آوری ها
- قوانین
- اطلاعات
- دانش
- امکانات و تجهیزات
- سازماندهی
- منابع انسانی
شکل زیر شش ضلعی بارلتون را نشان میدهد که همترازی فرآیند و عملکرد را مبتنی بر توانایی های سازمانی مورد نیاز نشان میدهد.
- BPM با توجه به برآورده کردن نیازهای ذینفعان خارجی هدایت میشود.
سازمان های دارای تجربه در زمینه اجرای موفق BPM درک میکنند که انجام کار فرآیندی از داخل، یا توسط یک دپارتمان، در بهترین حالت دارای ریسک خواهد بود. همچنین پاسخگویی به نیازهای یک گروه خارجی منفرد بدون در نظر گرفتن سایر گروه ها نیز میتواند منجر به بهینه سازی فرعی عملکرد و مشکلات و پیامدهای بعدی در حفظ مزایا شود. در اینجا چالش اصلی این است که تعادل بهینه بین مجموعه ذینفعان خارجی و نیازها و انتظارات بالقوه متضاد آنها پیدا شود. لیست برخی از ذینفعان ممکن میتواند شامل موارد زیر باشد:
- مشتریان
- مصرف کنندگان
- تامین کنندگان
- نهادهای نظارتی
- صاحبان
- رقبا
- کارمندان
هر یک از این نهادها در حال مبادله محصولات و خدمات را با سازمان هستند. سازمانهای دارای تجربه در زمینه اجرای موفق BPM ، مبادلات، نیازها و انتظارات را بررسی میکنند تا بتوانند نتایج و اهداف فرآیندهای سازمانی که این اقلام مبادلاتی را تولید یا مصرف میکنند، به دست آورند. در واقع ذینفعان سرآغاز و پایان همه جریان های ارزش هستند و نتایج مورد نیاز برای طراحی فرآیند را تعیین مینمایند. در ادامه انواع خروجی هایی که باید برای پشتیبانی از مقاصد استراتژیک، ارتباط با ذینفعان، و فرآیندهای دارای ارزش افزوده همتراز شوند، ذکر شده است.
- استراتژیک: 3-7 نقطه انتهایی جهت دار روی اهداف ستارهای یا صلیبی شکل شرکت که دیدگاه ما را به روشنی بیان میکند.
- کسب و کار: مجموعه ای از نتایج که باید به ذینفعان خود ارائه دهیم تا ارتباط خود را با آنها سالم نگهداریم.
- جهت گیری: خروجی دارای ارزشی که بیانگر نیازها و انتظارات کاری است که آنها را در فرآیندهای خود برای ذینفعان برآورده میکنیم و از ذینفعان تاثیر میگیرند.
- BPM به معماری فرآیند کسب و کار سازگار با یک فرهنگ معنایی ساختار یافته و مشترک نیاز دارد.
روشی که مطمئنا اجرای موفق BPM را به مخاطره خواهد انداخت، داشتن معماری فرآیند ضعیف است. سازمان های بزرگ فرآیندی یک نقشه سلسله مراتبی و بهم پیوسته تعریف شده از فرآیندهای کسب و کار خود دارند و از آن نقشه برای همه اهدافشان استفاده مینمایند. فونداسیون کارت های امتیازی، گزارش های انطباق، معماری سازمانی و مدیریت فرآیند کسب و کار، چند نمونه از این اهداف هستند. بهترین نقشه های مربوط به مبادلات با ذینفعان نقشه هایی هستند که فرآیندهای جریان ارزش در آنها مشخص میشوند. چنین نقشه هایی میتوانند در یک معماری مشترک که آنچه شرکت انجام میدهد را توصیف مینماید، تلفیق شوند. برای یک سازمان فرآیند محور پیشرفته، چنین نقشهای تبدیل به یک زبان مشترک برای کارهای در حال انجام خواهد شد و برای اجرای موفق BPM مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این نقشه مستقل از چارت سازمانی است و تا زمانی که مأموریت کسب و کار دست نخورده باقی بماند، نیازی به سازماندهی مجدد نخواهد داشت. شکل زیر ادغام روابط داخلی و فرآیندهای داراییها را در یک جریان ارزش که به ذینفعان متصل است نشان میدهد.
- BPM نیاز به یک تعهد مشترک به مجموعه ای از اصول اساسی دارد.
سازمان های مجرب در زمینه اجرای موفق BPM در حین فرآیند گذار، چیزهای زیادی فرا گرفته اند و مجموعه ای از اصول را بر اساس عقل سلیم و درس های آموخته شده ایجاد نموده اند. این اصول معمولا موضوعات کلیدی مانند نامگذاری، نمادها، روشهای مشاهده فرآیندها و سایر دستورالعمل ها را در بر میگیرد. از همه مهمتر، سازمان های موفق در استفاده از این اصول پرشور و سختگیر هستند. آنها با جدیت پیگیر هستند تا اطمینان حاصل کنند که کل سازمان این اصول را میشناسند و به طور مداوم در کل سازمان به کار میبرند. سازمان های دارای تجربه اجرای موفق BPM، با آن به عنوان یک رشته حرفه ای که نیاز به پایه و اساس محکمی دارد، رفتار میکنند. در ادامه مجموعه ای از اصول سطح بالا که به منظور ایجاد یک دیسیپلین برای مدیریت فرآیندهای کسب و کار ایجاد شده ، عنوان میشوند.
مانیفست فرآیندهای کسب و کار:
- فرآیند کسب و کار دارایی آشکار یک سازمان است.
- فرآیند کسب و کار در داخل یک مفهوم کسب و کار که به وضوح تعریف شده وجود دارد.
- فرآیند کسب و کار توسط استراتژی کسب و کار هدایت میشود.
- عملکرد فرآیند کسب و کار برای ارزیابی ارزش ایجاد شده توسط کسب و کار، اندازه گیری میشود.
- فرآیند کسب و کار توسط مجموعهای از قابلیت های کسب و کار، امکانپذیر میگردد.
- نام یک فرآیند کسب و کار میبایست غیر مبهم، راحت و با توجه به محتویات آن نامتناقض باشد.
- مدل فرآیند کسب و کار دانش صریح مربوط به آن فرآیند را در خود محفوظ میدارد.
- فرآیند کسب و کار باید یکپارچگی داشته باشد.
- برای اجرای موفق BPM و هدایت درست تغییرات در فرآیند کسب و کار نیاز به یک متدولوژی جامع و مشترک وجود دارد.
سازمانهای فرآیند محوری که بالغ تر هستند، به طور مداوم از یک متدولوژی جامع پیروی میکنند. این متدولوژی جامع در واقع، معماری فرآیندی در گستره سازمانی و سیستم مدیریت و نظارت را با متدولوژی طراحی مجدد فرآیند، با اجرای مجموعه گستردهای از قابلیت های توانمند مانند IT، HR، و با امکانات و قوانین ادغام مینماید. بسیاری از سازمانها از تکنیک های دیگری مانند تولید ناب و شش سیگما استفاده میکنند، در برخی از آنها معماری فرآیند به گونه ای است که از برنامه ریزی IT یا از سیستم کارت امتیازدهی پشتیبانی میکنند و برخی دیگر رویکردی را برای اجرای یک تکنولوژی BPMS تعریف کرده اند. بسیاری از سازمانها در هر یک از سطوح استراتژی، طراحی مجدد فرآیند و پیاده سازی از بیش از یک رویکرد استفاده مینمایند. اما، سازمان هایی که به اجرای موفق BPM دست یافته اند، دارای یک متدولوژی واحد هستند که هر سه سطح را به هم پیوند داده و امکان استفاده از ابزارها و تکنیک های مختلف را فراهم میآورد.
- BPM نیاز به یک چارچوب حاکمیتی دارد که همراه با بلوغ مدیریت فرآیند کسب و کار بتواند توسعه یابد.
وقتی سازمانی در زمینه بلوغ BPM پیشرفت میکند، چارچوب حاکمیت فرآیند نیز در آن پیچیده تر و تعهد سازمان نسبت به آن بیشتر خواهد شد. سازمان هایی که به اجرای موفق BPM دست یافتهاند، میدانند که مدیریت شرکت مساوی با حاکمیت فرآیند نیست و هر دوی این موارد مورد نیاز هستند. چارچوب حاکمیت فرآیند بر عملکرد فرآیند نظارت میکند و برنامه تغییر فرآیند را براساس معماری فرآیند در اولویت قرار میدهد. کسانی که هنوز در سطح سازمانی کار نمیکنند، میدانند که درجه مناسبی از حاکمیت و نظارت در سطح بهبود فرآیند (پروژه) مورد نیاز است. زیرا بدون ایجاد معماری فرآیند توسط حاکمیت، هیچ مبنایی برای بحث های فرآیندی وجود نخواهد داشت. اگر شرکت ها به بلوغ کافی رسیده باشند، میتوانند اولویت بندی سرمایه گذاری را براساس تراز استراتژیک (گنج) و شکافهای عملکردی (رنج) انجام دهند.
- BPM باید به بازاریابی، ارتباطات، آموزش، پرورش و همکاری متعهد باشد.
سازمان های بالغ درک کرده اند که افزایش توانایی در زمینه مدیریت فرآیند، اجرای موفق BPM را تضمین نمیکند. برنامه ها و پروژه های BPM تنها در صورتی موفقیت آمیز خواهند بود که سازمان برنامه ریزی BPM را بشناسد، از آن پشتیبانی نماید و آماده تغییر باشد. بنابراین، برنامه های BPM در چنین سازمان هایی شامل توسعه قابلیت های BPM و آمادگی سازمانی به طور هم زمان است. داشتن توانایی به معنای آماده بودن نیست و اجرای موفق BPM بدون درک صحیح از آمادگی مورد نیاز و برنامهای برای دستیابی به آمادگی به شدت محدود خواهد شد. این امر توسط سازمان های نوپا در زمینه BPM به خوبی تشخیص داده نمیشود. چنین سازمان هایی به طور معمول فرض میکنند که ایجاد قابلیت BPM به طور طبیعی منجر به اتخاذ و به کار گیری BPM خواهد شد. متأسفانه مقاومت طبیعی انسانی و سازمانی در برابر تغییر بسیار قوی است، به خصوص وقتی سیستم های انگیزشی و تشویقی مقاومت را تشویق میکنند. همه سازمان هایی که تجربه اجرای موفق BPM را داشته اند، منابع چشمگیری را جهت آموزش و پرورش مدیران و کارمندان برای پشتیبانی از BPM صرف نموده اند. در ادامه برخی از مراحل ایجاد ارتباطات مورد نیاز برای مقابله با نگرانی های ذینفعانی که تحت تأثیر یکی از برنامهها یا پروژههای BPM قرار میگیرند، بیان شده است.
برنامه توسعه ارتباطات انسانی:
- درک نگرانیهای ذینفعان مرتبط
- مشخص کردن پیام هایی که برای ارتباط با آنها ارسال میشود.
- مشخص کردن رسانه ای که برای شروع در فرآیند مدیریت تغییر استفاده میشود.
- مشخص کردن جداول زمانی برای ارتباطات و تغییرات.
- مشخص کردن پیام رسان ها.
- تعیین ” نمایندگان تغییر“.
- ارسال پیام ها و بررسی فید بک ها.
- BPM برای اطمینان از ثبات، تکرارپذیری و به اشتراک گذاری دانش و بینش به یک مرکز تخصصی (CoE) نیاز دارد.
سازمان هایی که تجربه اجرای موفق BPM را داشته اند، تقریباً همیشه دارای یک CoE برای BPMهستند. CoE برای عملی کردن مدل های سازگار و به اشتراک گذاری دانش، استانداردهایی را تعیین میکند. همچنین CoE ابزار، متدولوژی ها، تکنیک ها و آموزش هایی را برای استفاده در سراسر شرکت ارائه میدهد و از طریق مشارکت کردن، تسهیل نمودن و اطمینان از کیفیت فعالیت ها و تحویل ها از ابتکارات عمل و پروژه ها در همه سطوح (شرکت، فرآیند و اجرا) پشتیبانی میکند. CoE همچنین از مدیران درگیر در فرآیند حاکمیت پشتیبانی مینماید.
خدمات اصلی یک CoE برای اجرای موفق BPM:
- آیا سازمان از طریق دریافت روش ها و تکنیک ها و ابزار BPM توانا شده است؟ = ارائه قابلیت BPM
- آیا خدمات حرفه ای برای اجرای کارهای BPM در همه سطوح مهیا شده است؟= ارائه مشاوره برای بهبود فرآیندهای کسب و کار.
- آیا از برقراری حاکمیت بر عملکرد فرآیند و تغییرات پشتیبانی شده است؟ = پشتیبانی از حاکمیت فرآیند.
منابع:
بدون دیدگاه